کاش گاهی شعر می گفتی حرفهایت را می ریختی در پیاله ای و تکان
میدادی چشمهایت را می بستی و چند تایی کلمه به اختیار حال دلت بیرون
می کشیدی آنوقت من به دفتر شعرت سر میزدم و به این یگانه شعر بی انتها
می رسیدم امروز دلم تنگ تو شد دستهایت را به مهمانی گیسوانم بیاور
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|